یکی موند و یکی مون رفت جهان ما دو قسمت شد
یکی تنها توی خاکش یکی راهی غربت شد
یکی مون از قفس پر زد یکی خواست و نمیتونست
نگاهش رو به دریا بود ولی راهو نمی دونست
دو تا آینده مبهم یه تابستون بی خورشید
همون فصلی که رویامون مثل ارتش فرو پاشید
میون زمزمه هامون یه آهنگ یادگاری موند
یکیمون از خدا دور شد یکی هنوز نماز میخوند
تو و عکسای دیروزت من و شعرهای این دفتر
توی نوستالژی جا موندیم به زیر خاک و خاکستر
به دنیا اومدیم اما ما این دنیا رو نشناختیم
چه میموندیم چه میرفتیم به هم بازی رو میباختیم
یکی از ما تموم زندگیشو توی تصویر تنهایی سفر کرد
نمیدونست خودش رو جا گذاشته که یه حسی تو قلبش میگه برگرد
یکی از ما هنوزم رو به دریا توی دنیای دیروزش
اسیره یه خواهش از خدا داره که شاید جوونی شو بتونه پس بگیره